یلدا

رماني است به قلم توانمند م. مودب پور و چاپ انتشارات نيريز. داستاني سرشار از لحظات شاد و غمگين كه گاه شما را غرق در شادي و نشاط خواهد كرد و گاه اشك به چشمانتان خواهد آورد. نويسنده با مهارت تمام به توصيف افراد، محيط پيرامون و تمام موقعيت هايي كه فضاي داستان را شكل مي دهند پرداخته و گفتگوي ميان شخصيت ها را به بهترين نحو ممكن بيان كرده است. روند داستان بسيار جذاب است و انتهاي آن در هاله اي از ابهام فرورفته، پاياني كه شما را غافلگير خواهد كرد. داستاني كه بخشي از واقعيت هاي جامعه را به تصوير مي كشد.

خواهش مي كنم اينو نگين نيما خان! من كارم اين بوده و خيلي از اين جور دخترا رو هم مي شناسم. اونايي كه همه چيز براشون مهياس و زندگي شون خوبه، هيچ وقت از خونه فرار نمي كنن! اصلا دليلي نداره كه اين كارو بكنن! اونا اگه با پسرا هستن فقط بخاطر اينه كه لذت مي برن، همين! دختره ماشين زير پاشه! پول تو كيف شه، هر وقت شبم كه دلش بخواد و بگرده خونه، هيچكس بهش كاري نداره! خب مگه ديوونه س كه از خونه قهر كنه! اما اين دخترايي كه من مي گم همه تو خونه مشكل دارن! براي همينه كه فرار مي كنن! مثلا يكي شونو مي شناختم كه باباش معتاد بود و مي خواست دختره رو وادار كنه كه براش جنس خريد و فروش كنه و اين ور و اون ور ببره. دختره براي اينكه مثلا به اين كار آلوده نشه، از خونه فرار مي كنه و آلوده ي يه چيز ديگه مي شه!